پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶

آزادی

اکنون جمجمه ات

عریان

بر آن همه تلاش و تکاپوی بی حاصل

فیلسوفانه

لبخند می زند.

به حماقتی که تو

از وحشت مرگ

بدان تن در دادی.

به زیستن

با غلی بر پای و

غلاده ای بر گردن.

شاملو

واژه ها وقتی به وجود می آیند که چیزی واقعی یا انتزاعی را که وجود دارد، تعریف کنند.و معمولن با از بین رفتن آن چیز یا آن تفکر که نام ویژه ای دارد،آن واژه فراموش می شود.اما شگفت این است که برخی واژه ها،با اینکه مفهومشان دیر زمانی ست که از یادها گرفته شده،همچنان فریادشان شنیده می شود.

پ.ن:امیدوارم کسی فهمیده باشه که من خودمو کشتم تا فارسی بنویسم.وگرنه این پست در دو خط نوشته می شد.