یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

باور

می خواهم به این باور برسم که مهم حالایی ست که درحصار دستان من اسیر است، نه گذشته ی رفته به باد و نه آینده ای که هرگز کسی آن را ندیده.


دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۵

یه نفر بی خیال دنیا

خوشم میاد از آدمایی که بی خیال دنیا شدن.مردم فکر می کنن اونا خل و چلند اما دنیا اون قدر واسه این آدما کوچیکه که توش جا نمیشن.پای عقایدشونم اگه بشینی اصلن دم از متفاوت بودن و گله و شکایت از دنیا نمی زنن.اون قدر قویند که نیاز به این دلخوشکنک های الکی ندارن.یکی از این آدما رو هر روز تو خیابون می بینم فقط به یه نقطه خیره میشه و فکر میکنه.بچه ها مسخره اش می کنن چون ریشش تا وسط شکمش رسیده.به آدمایی که بهش تنه می زنن فحش نمیده،تو صورت کسی خیره نمیشه و براش فرقی نمی کنه از بارون خیس شه یا تو آفتاب بسوزه.شاید اون اصلن ندونه وبلاگ چیه؟اینترنت کیه؟(مرسی احترام!)اما نمی دونم چرا یه دفعه دلم خواست از اون بنویسم؟!!


پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵

...

امر به معروف و نهی از منکر یه جور فضولی تو زندگی مردم که این روزا به اوج خودش رسیده.چه طور میشه با بلند کردن مانتوها و پایین آوردن روسری ها جلوی فساد و گرفت؟در حالیکه طول فرهنگ و شعور بعضی ها از چند میلی متر بیشتر تجاوز نمی کنه؟! خداییش تا حالا کسی جلوتو گرفته به خاطر اینکه رو زمین تف میکنی؟یا تو خیابون آشغال میریزی؟واقعن چه قدر جای تاسف داره که یکی تو خیابون جلوتو بگیره و بگه چرا این لباسو پوشیدی؟این توهین به شخصیت آدماست.آدمایی که بهتر از اونا تو دنیا وجود نداره(نمی دونم امروز چرا این قدر خوش بین شدم؟)


یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۵

من می تونم،من می تونم،من...

این روزا تاثیر شگفت انگیز تلقین رو تو زندگیم زیاد میبینم! مثل اون خانمی که سرش درد می کرد و شوهرش بهش یه قرص میده که بزاره زیر زبونش.یه پنج دقیقه بعد که خانومه سرش خوب میشه قرصو بیرون میاره و میبینه دکمه بوده!چقدر این داستان واقعیه نمی دونم اما یه چیزو مطمئنم اونم اینه که اگه واقعن بخوای می تونی.(یاد اونی که ما رو با این واژه_تلقین_ آشنا کرد به خیر.)


یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۵

لیوان پر

این روزا حس نوشتنم نمیاد.نمی دونم شاید دنیا اونقدر خوب شده که دیگه نمیشه به هیچی اعتراض کرد! اصلن همیشه که نباید اعتراض کرد گاهی وقتا میشه از یه بعد دیگه به مسایل نگاه کرد.(اما نمی دونم چرا من از هر بعدی که نگاه می کنم یه جور.)به قول دبیرمون میشه نصفه پر لیوانو دید.(بعضیام هستند که تو لیوان سراب میبینن).البته اگه لیوانی وجود داشته باشه!


چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

...

من یه سوال واقعن بزرگ برام پیش اومده.چرا وقتی یه خانم میمیره عکسشو رو اعلامیه اش چاپ نمی کنن! به این کاری ندارم که زدن اعلامیه تو کوچه و خیابون کار درستی هست یا نه.اما من جایی نشنیدم که دیدن چهره ی یه آدم گناه باشه!(اونم یه مرده).


شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۵

ماکارونی و اورانیوم

می دونید شباهت بین ماکارونی و اورانیوم چیه؟غنی شده هر دو تاش تو ایران پیدا میشه!