باور
می خواهم به این باور برسم که مهم حالایی ست که درحصار دستان من اسیر است، نه گذشته ی رفته به باد و نه آینده ای که هرگز کسی آن را ندیده.
فرودگاه
می خواهم به این باور برسم که مهم حالایی ست که درحصار دستان من اسیر است، نه گذشته ی رفته به باد و نه آینده ای که هرگز کسی آن را ندیده.
امر به معروف و نهی از منکر یه جور فضولی تو زندگی مردم که این روزا به اوج خودش رسیده.چه طور میشه با بلند کردن مانتوها و پایین آوردن روسری ها جلوی فساد و گرفت؟در حالیکه طول فرهنگ و شعور بعضی ها از چند میلی متر بیشتر تجاوز نمی کنه؟! خداییش تا حالا کسی جلوتو گرفته به خاطر اینکه رو زمین تف میکنی؟یا تو خیابون آشغال میریزی؟واقعن چه قدر جای تاسف داره که یکی تو خیابون جلوتو بگیره و بگه چرا این لباسو پوشیدی؟این توهین به شخصیت آدماست.آدمایی که بهتر از اونا تو دنیا وجود نداره(نمی دونم امروز چرا این قدر خوش بین شدم؟)
این روزا تاثیر شگفت انگیز تلقین رو تو زندگیم زیاد میبینم! مثل اون خانمی که سرش درد می کرد و شوهرش بهش یه قرص میده که بزاره زیر زبونش.یه پنج دقیقه بعد که خانومه سرش خوب میشه قرصو بیرون میاره و میبینه دکمه بوده!چقدر این داستان واقعیه نمی دونم اما یه چیزو مطمئنم اونم اینه که اگه واقعن بخوای می تونی.(یاد اونی که ما رو با این واژه_تلقین_ آشنا کرد به خیر.)
این روزا حس نوشتنم نمیاد.نمی دونم شاید دنیا اونقدر خوب شده که دیگه نمیشه به هیچی اعتراض کرد! اصلن همیشه که نباید اعتراض کرد گاهی وقتا میشه از یه بعد دیگه به مسایل نگاه کرد.(اما نمی دونم چرا من از هر بعدی که نگاه می کنم یه جور.)به قول دبیرمون میشه نصفه پر لیوانو دید.(بعضیام هستند که تو لیوان سراب میبینن).البته اگه لیوانی وجود داشته باشه!
من یه سوال واقعن بزرگ برام پیش اومده.چرا وقتی یه خانم میمیره عکسشو رو اعلامیه اش چاپ نمی کنن! به این کاری ندارم که زدن اعلامیه تو کوچه و خیابون کار درستی هست یا نه.اما من جایی نشنیدم که دیدن چهره ی یه آدم گناه باشه!(اونم یه مرده).