هذیون (بخونید هذیون پریم )
من دیروز دستامو تو باغچه کاشتم.اما نمی دونم چرا سبز نشد؟!
فرودگاه
من ناخنمو می خورم و همه میگن این کار درستی نیست اما هیچ کس به اونی که با ناخنش دلمو خراشید نگفت که کارش اشتباهه!
مگه غیر از اینه که هر آدمی خودش سرنوشتشو می سازه؟پس چرا یه عده همش اصرار دارن سرنوشتو از پیش تعیین شده بدونن؟اینکه آدم بره پیش یه فالگیر تا بدونه آینده اش چی میشه خنده دار نیست،خیلی خیلی خنده دار! هر چقدر فکر می کنم نمی فهمم چه ارتباطی بین آینده و چروک های کف دستم وجود داره؟نمی گم با پیش بینی مخالفم.گاهی وقتا میشه آینده رو حدس زد اما با فکر،نه خوردن قهوه! این روزا خیلی ها رو می بینم که دربه در دنبال یه فالگیر ایده آل(فالگیری که آینده رو اونجوری که می خوای پیش بینی کنه) می گردند.شاید این مصیبت سال جدید باشه!من که فکر می کنم ساختن آینده خیلی قشنگتر از پیش بینی اونه.بهر حال همه ی آدما به امید آینده زندگی می کنند البته به جز اونایی که فرق گذشتشون با آینده چیزی بیشتر از تغیر رنگ موهاشون نیست.